حکایت عشق

متن مرتبط با «اقای» در سایت حکایت عشق نوشته شده است

اقای کربلا

  • من را همیشه خواندی و نشناختم تو را از غصه ها رهاندی و نشناختم تو را این بنده‌ی اسیر معاصی و نفس را از درگهت نراندی و نشناختم تو را بی یاد تو گذشت همه عمر من ولی با من همیشه ماندی و نشناختم تو را بر خان رحمت و کرم و استجابتت عمری مرا نشاندی و نشناختم تو را شب های جمعه تو نمک اشک و روضه را بر جان من چشاندی و نشناختم تو را با رأفت و بزرگی و آقائیت مرا تا کربلا رساندی و نشناختم تو را شاعر : یوسف رحیمی ,اقای,کربلا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها